Sunday, March 8, 2009

...



نشستیم....کنار هم...ساعت 1 شبه......حواسم سخت تو کارمه...حواسش سخت تو کارشه
.........
واسم سفر کرده ی دلکش رو می ذاره......بش نیگاه میکنم....می خنده....می فهمه که الان یک لیوان چایی می خوام...یک لیوان چایی داغ!!!ن

No comments: